کمی مونده بودکه برسم به روستاکه یکی ازاهالی روستاجلوموگرفت وگفت:
بچه چته؟
چرادادوبیدادمیکنی؟
من هم که زبونم بنداومده بودفقط به باغ اشاره
کردم..
گفت:بیاونشون بده ببینم کجارومیگی؟
من هم بااون رفتم..
وقتی به باغ رسیدیم انگارنه انگارهیچی بودهمه شون غیب شده بودن..
بعدازگذشت چندسال ازاون ماجراتازه فهمیدم
که اون روزظهرموجوداتی که دیده بودم چی بودندواولین نفرتوی ده هم نیستم که همچین عروسی رومیبینم...
پدربزرگ من هم ازاین عروسیادیده ومیگه:
””هرموقع اوناخیلی شادوخوشحال میشن
ازخودشون بیخودوغافل میشن..
بنابراین قابل رؤیت هستن””
این هم ویدئو مکان رؤیت جن
rosta(Majholat.blogfa.com).3gp · 479KB
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/07/19 - 20:42